جانانجانان، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 9 روز سن داره

معجزه‌هاي شيرين من♥♥❤❤❥

روزهاي آبي

مامان: جانان ديگه وقت خوابه بريم بخوابيم... جانان: شب به رير (خير) مامان، شب به رير بابا ، دوستون دارم...دوست آوا رم دارم... دوست گيسو رم دارم، دوست هاپو رم دارم.... *************** جانان ما كلا علاقه زيادي به حرف « ن» دارد و هر حرفي را كه نمي تواند ادا كند به جايش « ن» مي‌گذارد... بخصوص به جاي «ل»: كولر=كونر شكلات=شوكونات   و ديگه.... -ماماني آوا رو بيدارش كردم.... -چطوري بيدارش كردي؟ -گننكش دادم( شما بخوانيد قلقلكش دادم) *************** هربار كه پياز خرد مي كنم جانان و به دنبالش آوا سريع به آشپزخانه مي‌آيند. -مامان پياز بده- پياز مي ...
19 خرداد 1392

دچار بايد بود...

  اين روزها دچار شده‌ام... حس لطيفي كه سالهاست با آن زندگي مي كنم... و به قول سهراب سپهري دچار يعني عاشق...اما اين روزها بيشتر از هميشه مرا غرق خود كرده...مگر مي شود عاشق اين دختركان لطيف و نازنين نشد؟! مگر مي شود با جانان خاله بازي كني و سرشار از عشق نشوي ؟ مگر مي شود آوا بيسكوييت در دهانت بگذارد و سرمست نشوي؟   پس اگر ديدين اين روزها همان شيرين هميشگي نيستم تعجب نكنين اين روزها عجيب دوست دارم با اين دوتا وروجك وقت ‌گذراني كنم.... **************    تازگي‌ها بازيهاي جانان بيشتر  مكالمه‌هاي خيالي شده در ماشينش نشسته و يك دفعه شروع مي كند تلفني حرف ...
13 خرداد 1392

دست جانانم اوف شد...

ديروز وقتي رفتم خونه مث هميشه جانان چشماشو گرفته بود كه مثلا منو سورپرايز كنه... تا دستاشو برداشت شروع كرد به گريه كردن و ملي جون برام تعريف كرد كه روي بادكنكش داشته مي پريده كه بادكنك تركيده و خورده زمين و دستش درد گرفت... دستشو كه نگاه كردم ديدم كه ناحيه تنار دست چپش (برجستگي عضلاني زير شست)عجيب ورم كرده ... از قرار معلوم درد زيادي نداشت و همين منو اميدوار كرد كه شكستگي اتفاق نيوفتاده ... اما ورم چي؟ نكنه ترك استخواني باشه!خدايا... خيلي زود زنگ زدم به همسرم و گريه امونم نداد... حالا اون بنده خدا هم كه فكر مي كرد چي شده و من همه چي رو بهش نمي گم... خلاصه همسرجان گفت الان زود خودمو مي رسونم و... قطع كرد 20 دقيقه نشد كه كيوان اومد و با هم رف...
3 خرداد 1392

باباکیوان روزت مبارک

امروز پنج‌شنبه یک روز عالی بود. با مشغله‌های کاری که این روزا همسرم داره بعید به نظر می رسید که یک روز کاری رو به خانواده اختصاص بده اما امروز بعد از اینکه من با گل و شیرینی به آفیسش رفتم حسابی خوشحال شد و فارغ از همه دغدغه های کاری پیشنهاد داد که با هم سینما بریم... راستش از وقتی که بچه‌دار شدیم این بار دومی بود که سینما می رفتیم... فیلم برف روی کاج‌ها که واقعا به دلم نشست ... بعد از سینما هم باهم خونه اومدیم و بعد از کمی استراحت با نی‌نی ها رفتیم ددر!  می دونین امشب چند بار جانان به بابا کیوانش گفت روزت مبارک!؟ فکر می کنم چیزی حدود ۱۰۰ بار اون هم اینطوری: بابایی روز پدرت مبارک!!!!! :) قدردانی از یک ...
3 خرداد 1392
1